، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

زهراسادات گل خوشبوي من

اولين تئاتر عروسكي

روز جمعه 23 تير 96 با مامان و داداشي به ديدن تئاتر عروسكي " دزد قصه ها" رفتيم. به من خيلي خوش گذشت و كلي خنديدم ولي از اون آدم بدجنسه كه كتاب قصه ها را دزديد، جينگيل خيلي ترسيده بودم.
8 مرداد 1396

سفر به ياسوج

روز دوشنبه 5 تيرماه  مصادف با عيد سعيد فطر ساعت 12 از تهران به سمت ياسوج راه افتاديم. و شب اول در بروجن مركز مخابرات اقامت كرديم.   و روز دوم به سمت ياسوج را افتاديم. و  شب در شهر سي‌سخت   در يك خانه روستايي اقامت كرديم. ...
8 مرداد 1396

خاطره اولين استخر

روز سه شنبه 3 مردادماه 95 با مامان و بابا  و داداش همگي به استخر هتل ارم رفتيم . اولش خيلي ذوق داشتم كه به استخر برم با مايوي جديدي كه مامان برام خريده بود.  ولي وقتي رفتم كنار استخر بزرگ ترسيده بودم و البته بعد از دوش هم سردم شده بود . اينقدر هم دير رسيديم كه فقط يه ربع تونستيم توي استخر بمونيم. با مامان رفتيم سمت جكوزي كه آبش گرم بود. ولي اون خانم مسئول استخر ما رو دعوا كرد كه بچه نبايد بياد جكوزي نفسش ميگيره.  
8 مرداد 1396

سفر به شمال اتفاقي

ما پنجشنبه صبح ساعت 8.5 از تهران با دايي مجيد به سمت محمود آباد راه افتاديم از جاده هراز رفتيم وسط راه چشم انداز كوه دماوند خيلي تماشايي بود.   تقريباً ساعت 1 رسيديم محمود آباد . ويلا هنوز آماده نبود . تا ساعت 3 رفتيم فروشگاه تعطيلات چرخيديم و بعد رفتيم ويلا ي اميرخان       ...
10 مهر 1395

آخرين سفر تابستان 95 به مشهد مقدس

ما اصلاٌ قصد رفتن به مشهد را نداشتيم چون مامانم سرش شلوغ بود و داشت روي پايان نامه اش كار مي كرد ولي روز چهارشنبه 31 شهريور اداره مامانم تعطيل شد و مامان تصميم گرفت كه بريم مشهد البته از وقتي ماشين برليانس رو گرفته بوديم بابا  به مامان مي گفت بريم مشهد ولي مامان هيچي مرخصي نداشت. خلاصه روز سه شنبه روز عيد غدير ساعت 10 صبح راه افتاديم ، ساعت 11 شب رسيديم مشهد جاتون خالي خيلي خوش گذشت تا وسايلامون گذاشتيم خونه تقريباً ساعت 12 بود راه افتاديم به سمت حرم دم در ايست بازرسي من تمام اسباب بازي هام با خودم اورده بودم خداما از من گرفتن لاكم و... و منم خودم تكه تكه كردم بابا بغلم كرد ولي فايده اي نداشت من جيفم (كيفم) مي خواستم خلاصه تا خ...
5 مهر 1395

عيد نوروز در كربلاي معلي

امسال شروع سال 1395 در بين الحرمين بوديم جاي همگي خالي عجب صفايي داشت عده اي ايستاده بودند ، عده اي فرش انداخته بودند و سفره هفت سين پهن كرده بودند. خلاصه دنياي عجيبي بود آن لحظات شروع سال همه ايرانيها آمده بودند تا تقديرات خود را در شروع سال جديد از ارباب بيكفن بخواهند و زير سايه لطف و عنايت آن بزرگواران باشند.  ان شاء الله روزي همه شيفتگان اباعبدالله الحسين (ع ) در چنين لحظات پابوسي حريمشان  قسمت شود. زهراسادات داخل كالكسكه بود و من و اميررضا و بابا جوني هم دور اون . به كه چه كيفي داشت. آن لحظات نوراني كه جلوي آن گنبد مطهر و زيبا ، همه در حالت دعا و ثنا به درگاه باريتعالي بودند. اينجا بهشت روي زمين بين الحرمين است ...
29 فروردين 1395

راهپيمايي 22 بهمن

مامان از ساعت 8.5  صبح  بيدار شده بود تا بريم راهپيماي تا ساعت 10 صبحانه خورديم (املت) و تا حاضر شريم ساعت 11 شد و از طرف ستاري به سمت ميدان آزادي رفتيم تا رسيديم آنجا تقريبا نزديك اذان بود ترافيك از جلوي فرودگاه شروع شد بابا ما رو پياده كرد و گفت يواش يواش بريم تا من هم بيام. ما يواش يواش رفتيم تا رسيديم به يك دستفروش كه عروسكهاي پوليشي داشت رفتيم سمتش اول من يك عروسك تام و جري  ورداشتم موشه رو مامان هم برام يه بره برداشت بعد اون موشه رو گذاشتم زمين يه خرگوش قرمز برداشتم بعد اومديم يه ذره كه رفتيم من خسته شدم اول داداش امير بغلم كرد بعد مامان . آقاي روحاني رئيس جمهور داشت سخنراني مي كرد. تا رسيديم جلوي رفاه آزادي .امير گفت...
1 اسفند 1394

خونه عمه طاهره

پنجشنبه 8 بهمن بابا مي خواست بره انديشه كار داشت ما هم با اون رفتيم خونه عمه طاهره ساعت حدود 4 بعداظهر بود و تا رسيديم 5 شد تا نشستيم تو ماشين زهرا سادات خوابش برد. اونجا هم با عمه طاهره خيلي عياق نشد. مريم هم سركار بود . هي مي رفت تو اتاق بچه ها درشون هي بسته مي شد اون هم هي جيغ مي زد كه در رو نبند باباش كار شو انجام داد اومد ، من و عمه طاهره با هم رفتيم حاجي ارزوني براي امير 2 تا شلوار تو خونه اي خريدم و براي زهرا سادات 3 جفت جوراب  5 تومان   باورتون مي شه !!!!!!!!!!! بعد كه اومديم خونه زهراسادات و امير كلي ذوق كردند. عمه مي خواست ژله درست كنه من هم گفتم مي خواهين ژله رولتي درست كنيم بعد هم با كلي دردسر درست كرديم . آبي ...
10 بهمن 1394

بدون عنوان

اربعين ما قم بوديم كه اعلام كردند كه به خاطر آلودگي هوا تهران را تعطيل كردند و ماهم برنامه سفر به مشهد را چينديم.
23 تير 1394